نشست شانزدهم

در این نشست (شنبه، ۸ ژوئیه ۲۰۱۲ برابر با ۱۸ تیر ۱۳۹۱)، نخست به بیان توضیحاتی پیرامون تکلیف تمرینی داده شده در نشست های پیشین (که یافتن یک مورد “یادگرفته” در “سازمان باورهای خود” بود) پرداخته وسپس مروری اجمالی بر فرآیند یادگیری به همراه بیان گونه های آن انجام شد. پس ازآن، یک مثال برای یادگرفتن در زمینه ی “نمازخواندن” بیان شد و در پایان، پاراگراف زیر به عنوان یک تمرین دیگر برای یادگیری مورد بررسی قرارگرفت.

کتابی بسیار قدیمی‌ را می‌‌خوانم که نوشته است:

اگر به زمان‌های مختلف در زندگانی‌ بشری دقت کنیم، می‌‌بینیم که انسانیت در پژمردگی و انسان‌ها غرق در ز‌یان بوده و هستند مگر آن‌جا و آن‌زمان‌ که آدمیان چهار رفتار را پیشه کنند و کرده باشند.

نخست این‌که، به یادگرفتن و دریافتن آن‌چه که “حقیقت انسانیت” است ونیز آن‌چه که غیر از آن است بپردازند و به همراه آن و در مقام دوم، تنها منطبق و مقید بر یادگرفته‌ها و آگاهی‌‌های خود زندگی‌ و رفتار کنند. سوم آن‌که، در کمال مهرورزی و انسان‌دوستی‌، یکدیگر را بر آن دو کار تشویق و ترغیب کرده و افزون بر‌آن و در مقام چهارم، همگی در این راه شکیبایی را از یاد نبرده از شتاب کردن پرهیز کنند تا بدان سبب، هم پیشی‌ گرفتگان در این راه خودرا جدا از در راه ماندگان ندیده و دست از همراهی کردن با ایشان برندارند و هم، از پس آیندگان دچار یاس و دلسردی نشده خودرا به بیراهه نیاندازند.

بدین ترتیب، با نگاه‌بانی‌ و نگاه‌داری از یکپارچگی و شادابی “انسانیت همبسته و همگانی”، آن ز‌یان فراگیر برای انسان و انسانیت گریبان‌گیر همگان نخواهد شد.

و شگفتی بسیار از آن‌که همه‌ی این حکمت وزین را نویسنده چنان فشرده و موجز بیان داشته است که به کمتر از آن نانوشتنی است.

لطفا برای شنیدن گفت و شنود این نشست از پیوند های زیر استفاده کنید:

ساعت نخست نشست شانزدهم

ساعت دوم نشست شانزدهم

ساعت سوم نشست شانزدهم

 

درباره admin

As far as I remember, since my childhood, I have had a unique connection with God (without any mediator/facilitator) and have always used it to fulfil my needs and grant my wishes (the ones that neither myself nor others could do). Moreover, the most valuable and important need/wish that I always had has been to know about Humanity and our Life which (seemingly) ends with death. That persistent wish to know soon expanded itself to the Human Belief-System (religion) in general and the Divine Religions in particular. Backed up by several successful deals with God in granting my wishes, in January 1971, I started reading the Quran (as one Arabic verse at a time and then reading its Farsi translation) after asking for the truth about what this book claims to be. Having gained the requested perception, I continued my reading after having an upgraded request from the Grand Educator of Humanity to teach me all of it (GEoH, was then, what I had changed the traditional fearful God to). So, that has been my everlasting main activity and accordingly, whatever that I am writing here has formed in my Belief-System trough reading the Quran (without reading any interpretation book on the Quran or other spiritual books) and the Humanity (as manifested in myself and others) under the educational supervision of the GEoH.
این نوشته در نشست های در باره ی یادگیری ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید